۱۳۸۸ خرداد ۳۱, یکشنبه

اندیشه هاتف



غباری بی انتها در آغوش شهر
صبحی خاکستری در انتظار خاک
و چه زمین تنهاست!
عاشقی با پاهایی از جنش تنهایی
در میان انبوه سایه ها
ایستاده
و نگاه خسته او در راه است.
دورها سبزه ای ست،
بدرود تنهایی!

۳ نظر:

ناشناس گفت...

جملات کوتاه اما بسیار نکته دار است.

حسام گفت...

به نظر من موقعیت واژه (ایستاده) که خود یک سطر را تشکیل می دهد حاکی از انتقال پیامی به خواننده است. واین تک افتادگی واژه با ادامه شعر رابطه دارد.

farhad گفت...

گاهی اشعارت تحت تاثیر اخوان و شاملو است و گاهی مثل این شعر ترکیبات سپهری در آن دیده می شود. نطر خودت چیست؟