۱۳۸۷ آذر ۶, چهارشنبه

Critical Thinking 9



ارزشهای پایه‌ در اندیشه‌ انتقادی


محمدرضا نیکفر


گفتارهايی برای مخاطبان زمانه:تفکر انتقادی اندیشیدن سنجشگرانه بر مضمون حرفهایی است که می‌شنویم و می‌خوانیم و بررسی دقیق استدلالهایی است که آن حرفها به کمک آنها خود را استوار جلوه می‌دهند. انتقاد به معنای سنجیدن است نه ایراد گرفتن. زیر عنوان انتقاد نباید غرغرکردن و بهانه گرفتن و عیب‌جویی به دلیل بدخویی را فهمید.


روشن انديشی
تفکر انتقادی در هنگام سنجشگری از ارزشهای فکری خاصی حرکت می‌کند. متنی را می‌خوانیم که موضوع در آن چنان پیچانده شده که هیچ نمی‌توان از آن سر درآورد، در حالی که اصل قضیه ساده است و ما باید آن را با آگاهی و دقتی متعارف درک کنیم. در این جا به نویسنده‌ی آن انتقاد می‌کنیم که نه روشن‌اندیش، بلکه تاریک‌اندیش است. پس روشنی یک ارزش در تفکر انتقادی است. ما می‌خواهیم به روشنی برسیم. می‌پرسیم و می‌پرسیم، و با این کار گویی نقب زنیم تا از پهنه‌ای تاریک به روشنایی گام بگذاریم. به نویسنده انتقاد می‌کنیم که مفهومها و گزاره‌هایش دقت ندارند. دقت نیز یک ارزش مهم در تفکر انتقادی است. مفهوم یا تعریف دقیق مثل یک ابزار دقیق است، چنگ می‌زند و آن بخش از واقعیت را که می‌خواهد بگیرد، می‌گیرد. ابزار نادقیق به هدف نمی‌خورد و بعید نیست که موضوع کار را خراب کند. مته را کج می‌زنیم و پیچ مسیر غلطی را می‌رود. مفهوم نادقیق نیز ذهن را به جایی نامربوط می‌کشاند.


واضح و مبرهن است که...
ارزشی دیگر در تفکر انتقادی بداهت است. آنچه بدیهی است وضوحی شهودی دارد، یعنی ما بنابر تجربه مستقیم خودمان یا خردورزی‌مان می‌دانیم که درست است، انگار ما در ذهن یا در واقعیت در کمال آگاهی شاهد آن هستیم.
اگر ما از امور بدیهی حرکت کنیم و با شیوه‌ی سنجیده‌ای در ترکیب، اطلاعات خود را از آنها درهم‌آمیزیم، به آگاهی پیچیده‌ای می‌رسیم که چون ریشه در امور بدیهی دارد، احتمال می‌رود که درست باشد. می‌گوییم احتمال می‌رود، چون همیشه ممکن است در ترکیب اطلاعات اشتباه صورت گیرد. وقتی متنی را با دید انتقادی می‌خوانیم، توجه داریم که آیا گزاره‌های آن با بدیهیات تجربی و عقلی همخوان هستند یا نه. البته از مفهوم بدیهی چه بسا سوءاستفاده هم می‌شود. در متنهای بسیاری به عبارت "بدیهی است که..." برمی‌خوریم. در اینجا بایستی فورا بایستیم و ببنیم واقعا این چیزی که نویسنده می‌گوید بدیهی است.
از عبارتهایی چون "واضح و مبرهن است" نیز به همین سوءاستفاده می‌شود. می‌نویسند: "واضح است که..." ما باید مکث کنیم و بپرسیم: واقعا واضح است؟ یا می‌نویسند: "مبرهن است که..." یعنی در مورد موضوع برهان عقلی آورده‌اند. باید بپرسیم: واقعا موضوع مستدل است؟ عبارتهایی مثل "بدیهی است که..." و "واضح و مبرهن است که..." ما را دعوت می‌کنند که ادعایی را که به دنبال آنها می‌آید، بی هیچ اندیشه‌ای بپذیریم. تفکر انتقادی به ما می‌آموزد که در اینجا باید درست رفتار معکوسی داشته باشیم، یعنی دقت ورزیم که آیا ادعا به راستی پذیرفتنی است.


نعلين اش جلو پايش جفت می شود
ارزشی دیگر در اندیشه‌ی انتقادی همخوانی است. سر و ته یک متن یا سخن باید با هم بخوانند. اگر نویسنده و گوینده دچار تناقض شود، یا این که اینجا از این اصل حرکت کند و آنجا که موردی مشابه در وضعیتی مشابه است از اصلی دیگر، بر پایه‌ی این ارزش به او انتقاد می‌کنیم.
کشف تناقض همیشه ساده نیست. ما باید متن یا سخن را تجریه و تحلیل کنیم تا ساختار آن برایمان روشن شود، تا بتوانیم ببنیم آیا دچار تناقض شده است یا نه. در بسیاری اوقات با خبری مواجه می‌شویم که خود به خود حاوی تناقضی نیست و حرفی کوتاه است که سر و ته آن با هم می‌خوانند. در اینجا آن را باید در متن زندگی و واقعیت قرار دهیم تا بطلان آن را دریابیم.
در ایران بسیار شنیده‌ایم که بگویند فلان کس که از مشایخ است، معجزه دارد: نعلینش جلوی پایش جفت می‌شود. این خبر را باید در متن بزرگتری گذاشت تا پوچیش را دریافت. باید مثلا پرسید جفت کردن نعلین که کار ساده‌ای است، چرا از دست معجزه کارهای بزرگتری برنمی‌آید، مثلا بی نیاز کردن شیخ ما به نعلین از این طریق که به او بالی برای پرواز داده شود. و می‌شود گفت که چرا از میان مجموعه‌ی کارهای ساده در جهان این قدر جفت شدن نعلین در ذهن جادوزده ما اهمیت ویژه‌ای دارد.


منطقی باش!
ارزش دیگری که در اینجا لازم است از آن یاد کنیم استدلال متین و استوار است. تفکر انتقادی استدلال سست را نمی‌پذیرد. استدلال باید پایه‌های محکمی داشته باشد یعنی از مقدماتی درست حرکت کند و آنها را به صورتی منطقی با یکدیگر ترکیب کرده و به نتیجه برساند. تفکر انتقادی تفکر منطقی است. منطق شیوه و اصول سنجیده‌ی تعریف و استدلال است. وقتی به کسی می‌گوییم "منطقی باش!"، از او می‌خواهیم سنجیده فکر کند، مقدماتی را که حکم اطلاعات پایه را دارند بسنجد، از آنها درست نتیجه‌گیری کند و نتایجی را نیز در نظر گیرد که آن نتیجه در جهان به بار می‌آورد
.

۱۳۸۷ آذر ۳, یکشنبه

Critical Thinking 8



تفکری مبتنی بر شور پی جویی استدلال



تفکر انتقادی را تفکری می دانند که به شیوه های استدلال کردن و فکر کردن بسیار حساس است و می خواهد مبتنی بر مقدمات درست به نتایجی موجه دست یابد.
تفکر انتقادی را تفکری می دانند که به شیوه های استدلال کردن و فکر کردن بسیار حساس است و می خواهد مبتنی بر مقدمات درست به نتایجی موجه دست یابد. گروه دین و اندیشه خبرگزاری مهر در صدد است در قالب چند مقاله مهمترین بحثهای موجود در تفکر انتقادی را فرآروی ذهن و زبان خوانندگان قرار دهد. تعاریف زیادی از تفکر انتقادی وجود دارد. از یک منظر عملگرایانه البته می توان آن را این گونه تعریف کرد: فرآیندی که با آن دانش و هوشمان را برای رسیدن به صورت موثر به معقولانه ترین و موجه ترین مواضع در زمینه هایی خاص به کار می گیریم. در این خصوص البته سعی می کنیم موانع زیادی را که فرآروی تفکر عقلانی وجود دارند تعریف و سپس بر آنها غلبه کنیم. واضح است که همه انسان ها، ارزش تفکر انتقادی را نمی دانند. هدف تفکر انتقادی ، سرد و خسته کننده به نظر می رسد. افرادی هستند که می گویند می خواهیم به امری باور داشته باشیم و اجازه دهیم احساساتمان بر ما غلبه داشته باشند یا نمی خواهیم واقعیت جای تخیلات ما را بگیرید. با این همه شاید در تفکر انتقادی هم راهی برای رسیدن به حقیقت موجود باشد. صرف این که ما عاقل و باهوش هستیم یا دانش زیادی داریم بدان معنا نیست که تفکرمان انتقادی است. فردی به غایت باهوش ممکن است باورهای اشتباهی داشته باشد. تفکر انتقادی به ما می گوید چگونه هوش و دانشمان را برای رسیدن به دیدگاه های عینی و معقول به کار گیریم. این نکته بدان معنا نیست که با تفکر انتقادی باوری باقی نمی ماند، بلکه باوری که با تفکر انتقادی هم سرشت است ، پربنیه تر و منطقی تر به نظر می رسد. تفکر انتقادی ، این اجازه را به فرد می دهد که بهتر و کارآمدتر با مسائل و مشکلاتش روبه رو شود. باید در نظر داشت که تفکر انتقادی چیزی بیش از تفکر منطقی و تحلیلی است. تفکر انتقادی تفکر عقلانی و عینی معنا می دهد. در اینجا تمایزی مهم وجود دارد. منطق و تحلیل مفاهیم فلسفی و ریاضی مهمی هستند، اما تفکر معقول و عینی مفاهیم گسترده تری هستند که حوزه های روان شناسی و جامعه شناسی را هم در بر می گیرند. بدین جهت حتی رفتار جمعی آدمی هم در تفکر انتقادی مورد توجه قرار می گیرد. تفکر انتقادی همچنین تفکری بهانه جو نیست و نمی خواهد ایراد و عیب متفکری را پررنگ کند. تفکر انتقادی می خواهد به ما نشان دهد چگونه می توانیم از دامهای بسیاری که هنگام تفکر جلوی روی ما قرار دارند، فرار کنیم و بدرستی تامل و تفکر کردن در مورد موضوعی را پی گیریم. ● موانع چهارگانه تفکر انتقادی معمولا چهارگونه مانع را برای تفکر انتقادی پررنگ می کنند که اینها را موانع ذاتی ، موانع زبانی ، موانع منطقی و موانع جامعه شناختی و روانشناختی نام می نهند. در این مقاله سعی می شود تعاریف این موانع ذکر شوند و مصادیق هریک در گفتارهای دیگر بسط خواهند یافت. ما در زندگی روزمره مان هر روزه با موقعیت هایی روبه رو می شویم که این موقعیت ها می توانند در حکم مانعی برای تفکر صریح و شفاف و منصفانه باشند. پاره ای از این موانع ناشی از محدودیت های طبیعی انسانی هستند. دیگر موانع هم کاملا ناشی از اعمال متفکرانه آدمی اند. در شق اول ، آدمی نقشی در آن ندارد، اما در شق دومی سرمنشای آن انسانی است. این نکته البته بدان معنا نیست که نمی توان از شدت و حدت موانع ذاتی و طبیعی انسانی کاست. در این میان پاره ای از این محدودیت ها عیانند و پاره ای دیگر ظرافت های خاص خود را دارند. یک متفکر انتقادی در گام بعد باید بداند چگونه از فریب هایی که در زندگی روزمره وجود دارد فرار کند. این موانع می توانند به ۴ دسته تقسیم شوند. الف) محدودیت های ذاتی انسانی ب) استفاده زبان پ) مغالطات منطقی و احساسی ت) دامهای روانشناختی و جامعه شناختی هر مانع ، فهرستی از موانع را معرفی می کند، نوع مانع را تعریف می کند، مثال هایی از آن برمی شمارد و کدهایی برای پرهیز از آنها پررنگ می کند. در این مجموعه گفتار، به تفصیل در مورد این موانع چهارگانه سخن خواهیم گفت. محدودیت های انسانی اولین نوع این محدودیت ها هستند و ناشی از این نکته اند که ما فی ذاته محدودیم و نمی توانیم همه چیز را بدانیم و درک کنیم. ما همه مستعدیم که دچار تعصب شویم. حافظه ما محدود است ، دچار غفلت می شویم ، محدودیت های ادراکی داریم و از نظر روانی و جسمی هم به انواع استرس ها و اضطراب ها دچار می شویم. بر این موانع نمی توان غالب شد، اما می توان آنها را محدود کرد. تامل بر کاربرد زبان نیز یکی از مهمترین وظایف تفکر انتقادی است. انتخاب پاره ای از واژه ها و اتخاذ زبانی خاص می تواند حقیقت را پنهان کند و توهم و خلط و خبط را به وجود آورد. زبان می تواند به جای ارتباط برقرار کردن ، وسیله ای برای کنترل و فشار باشد. در زبان ممکن است ابهام وجود داشته باشد. زبان همچنین می تواند باعث تحریک احساسات شود به جای آن که تفکر را برانگیزد و در زبان می توان از استعاره های نابجا استفاده کرد. مغالطات منطقی و دامهای روانشناختی و جامعه شناختی هم ۲ نوع دیگر محدودیت هایی است که یک متفکر انتقادی باید بدانها توجهی کافی مبذول دارد. یک متفکر انتقادی باید بفهمد چگونه اعداد ممکن است به اشتباه مورد استفاده قرار گیرند یا ادراکات می توانند به دلیل تاثرات روان شناسانه و جامعه شناسانه اشتباه شوند و عقلانیت چگونه می تواند باعث قدرت شود.

۱۳۸۷ آذر ۱, جمعه

Critical Thinking 7

مغالطه ارزیابی

یکی از اشتباهاتی که ما معمولا زیاد مرتکب آن می شویم، خلط در سنجش ها و ارزیابی هایمان (assessments) است. از آن جا که بشر هیچ گاه دانش و داده های کافی و مطلق در مورد هیچ پدیده ای ندارد پس همیشه ارزیابی هایش نسبی و ابطال پذیر(fallible) خواهد بود. به علت فقدان نگاه چند جانبه و گسترده، این خطای مطلق گویی همیشه در کمین بشر خفته است. به سخن دیگر کل گرایی
(holism) یعنی مطالعه همه جوانب یک پدیده وجود ندارد. به موازات شناخت چهره های نوینی از پدیده ها برای بشر کشف میشود.

وقتی صحبت از مغالطه ارزیابی می شود منظور اینست که ما مزایا، محاسن، نقایص، و عیوب را طوری مطرح کنیم که دیگر جایی برای ذکر نقاط دیگر آن باقی نماند. به سخن دگر یا چیزی را بد قلمداد می کنیم یا خوب؛ یا چیزی را زیبا می بینیم یا کاملا زشت و هکذا. نکته مهمی که در این مغالطه دیده می شود جنبه فریبندگی آن است. یعنی شخص چنان وانمود می کند که گویا آن پدیده ی مورد نظر هیچ صفت دیگری جز آنچه که او بیان می کند ندارد،

تو گویی جهانی غیر از این نیست زمین و آسمانی غیر از این نیست

حال برای روشن تر شدن این مغالطه مثالی می آوریم:

بسیاری از مردم بر این باورند که عیسی مسیح فردی به غایت مهربان ودلسوز بوده.

این ادعا از چند جنبه قابل بررسی است:

۱. عیسی یک انسان بوده.
۲. هیچ انسانی صرفا دارای یک جنبه اخلاقی نیست و در شرایط متفاوت رفتارهای گوناگونی از خود بروز می دهد.
۳. این قضاوت صرفا از یک جنبه خاص به شخصیت عیسی مسیح است.

وقتی می گوییم عیسی مهربان و رحیم بوده، در واقع برای شخصیت او یک جنبه قایل می شویم و تنها از آن منظر قضاوت می کنیم. یعنی به مثابه یک ماشین از پیش طراحی شده به او می نگریم که تنها یک منش و رفتار در او می توان یافت. انسان اجتماعی دارای پیچیدگی های زیادی بوده و است که همه اینها زاده شخصیت چند لایه وی می باشد. پس چطور می توان فرد چند لایه ای را فقط از یک لایه بررسی کرد و بعد این بررسی را به همه لایه ها تعمیم داد؟

در جای جای اناجیل اربعه، آیاتی است که حاکی از نقض نسبی این مدعای ذکر شده است:

۱. (( گمان مبرید که آمده ام صلح و آرامش را بر زمین برقرار سازم. نه، من آمده ام تا شمشیر را بر قرار نمایم. من آمده ام تا پسر را از پدر جدا کنم، دختر را از مادر جدا و عروس را از مادر شوهر. اگر پدر و مادر خود را بیش از من دوست بدارید، لایق من نیستید.)) ( متی ۱۰: ۳۴ – ۴۹ )

۲.(( اگر چشمی که برایت اینقدر عزیز است، باعث می شود گناه کنی، آن را از حدقه درآور و دور افکن. بهتر است بدنت ناقص باشد تا اینکه تمام وجودت به جهنم بیافتد. اگر دست راستت باعث می شود گناه کنی، آنها را ببر و دور بینداز.)) ( متی ۵: ۲٧ – ۳۰ )

۳. ((... ولی اگر شما خدمتگزاران بی وفایی باشید و بگویید: خداوندمان به این زودی نمی آید، و به همقطارانتان ظلم کنید و به عیاشی با میگساران بپردازید، آنگاه در لحظه ای که انتظار ندارید خداوندتان خواهد آمد و شما را به سختی تنبیه خواهد کرد و به سرنوشت ریاکاران دچار خواهد ساخت و به جایی خواهد انداخت که گریه و ناله و فشار دندان بر دندان باشد.)) ( متی ۲۴ : ۴۸ – ۵۱ )

۴.(( کسانی که به او ایمان بیاورند، هیچ نوع محکومیت و هلاکتی در انتظارشان نیست و لی کسانی که به او ایمان نیاورند، از هم اکنون محکومند چون به یگانه فرزند خدا ایمان نیاورده اند. ))
( یوحنا ۳ : ۱۸ -۲۱ )

۵. (( و اما من پیش از آنکه کسی را محاکمه نمایم، نخست با پدرم مشورت می کنم. هر چه خدا به من دستور دهد همان را انجام می دهم. از این جهت محاکماتی که من می کنم کاملا عادلانه است زیرا مطابق میل و اراده خدایی است که مرا فرستاده، نه مطابق میل خودم.)) ( یوحنا ۵ : ۳۰ )

می بنیم که عیسی خشمگین هم می شده ، محاکمه می کرده، دستور هلاکت می داده، خشونت به خرج می داده و در کنار منش دلسوزانه و فروتنانه خود، تندخویی و تند مزاجی هم بروز می داده. پس صرفا مهربان هم نبوده و مثل بقیه انسانها از تمامی خصایص بشری بر خوردار بوده .

برای اجتناب از چنین ارزیابی های نادرستی باید به خاطر داشت که هیچ پدیده ای را نمی توان یافت که یک سره حسن و مزیت و یا یکپارچه عیب و نقص باشد. زمانی که می خواهیم پدیده ای را مورد ارزیابی قرار دهیم، نباید از کلیت آن پدیده سخن گفت بلکه باید از جنبه های گوناگون این کلیت سخن به میان آورد. بنابراین برای قضاوت درباره چیزی باید کامل ترین ارزیابی را از آن به دست داد و حتی المقدور تمام جنبه های آن را مورد مداقه قرار داد.





۱۳۸۷ آبان ۲۹, چهارشنبه

Critical Thinking 6

مدل های سیر تفکر انتقادی




۱۳۸۷ آبان ۲۳, پنجشنبه

Critical Thinking 5



اخلاق گفتگو در تفکر انتقادی


تفکر انتقادی می‌تواند مبتنی بر رویکرد قاعده طلایی که تقریباً میان همه سنتهای معنوی و دینی مشترک است بسط یابد.

تفکر انتقادی می‌تواند مبتنی بر رویکرد قاعده طلایی که تقریباً میان همه سنتهای معنوی و دینی مشترک است بسط یابد. این قاعده تصریح می‌کند کاری را انجام بده که می‌خواهی به قاعده عام بدل شود و یا کاری را که برای خود نمی‌پسندی برای دیگری هم مسپند. مارتین بوبر فیلسوف معروف اگزیستانس سده بیستم کتابی دارد با عنوان " من و تو". او در این کتاب در صدد است انواع روابطی که انسان با جهان و افراد اطراف خود برقرار می کند تئوریزه کند. او رابطه من – آن را رابطه انسان با اشیا می داند مانند رابطه ای که من با رایانه ای که جلوی چشمم هست برقرار می کنم. در این رابطه من قصدی جز آن ندارم که از این ابزار برای رسیدن به هدفی که دارم استفاده کنم. رابطه من با خودرویی که از آن استفاده می کنم هم همینطور است. من خودرو را به عنوان وسیله و ابزاری در نظر می گیریم که بنا است به یکی از نیازهای من پاسخ دهد. هنگامی که من به عنوان یک معلم با چند دانش آموز یا دانشجو در در ارتباط هستم و سخن می گویم رابطه من با آنها رابطه من – آن نیست بلکه این رابطه رابطه من – او است. در این ارتباط هرچند مخاطبان من شیء نیستند اما آنها حضور کاملی هم در گفتگو و مکالمه ای که باید برقرار باشد ندارند. به همین جهت است که پاره ای از روانشناسان تأکید کرده اند که رابطه انسان با یک انسان دیگر بسیار سختتر از رابطه انسان با هزاران انسان است چرا که در این دومی دیگران به عنوان "او" و یا "آنها" وارد ماجرا می شوند و این رابطه را از اصالت ژرف خود می اندازند. هنگامی که فردی برای هزاران نفرسخنرانی می کند رابطه ای را سامان می دهد که بدان می توان رابطه من – آنها گذاشت. در این رابطه آنها این مجال را ندارند که در فرآیند معرفتی که من درانداخته ام مشارکت جویند. بهترین نوع رابطه به نظر بوبر، رابطه من – تو است. در این نوع رابطه، دیگری به عنوان یک انسان برابر با من در فرایند تفکر و گفتگو مشارکت می کند. دیگری در اینجا نه به قول سارتر دوزخ است و نه به عنوان مانعی برای آزادی من قلمداد می‌شود و نه شیئی است که من باید بکفایت از آن استفاده کنم. دیگری در این ساحت فردی است که با من مشارکت می کند تا ما با کمک هم به درک و فهم عمقیقتری نایل شویم و به حقیقت نزدیکتر گردیم. پس می توان اینگونه گفت که تفکر انتقادی با هر گونه فروکاستن دیگری به یکی از موانع تفکر انتقادی مخالف است. تفکر انقفادی به دیگری نیاز دارد تا با کمک وی حقیقت نمایانتر گردد. تفکر انتقادی جز در محیطی امن و آرام که رویکردهای مختلف فکری قابلیت رشد و نمو داشته باشند شکل نمی گیرد. به تعبیر دیگردر اینجا هم با بجد با دو ارزش مهم بشری یعنی تواضع و احسان روبرو هستیم و تواضع یعنی اینکه به خودمان چنان نگاه کنیم گویی دیگری است و احسان یعنی اینکه به دیگری چنان نگاه کنیم گویی بخشی از ما است.آرمان تفکر انتقادی هم این دو ارزش است. این دو ارزش چیزی جز همان قاعده طلایی نیستند که تصریح می کند کاری را که برای خود نمی پسندی برای دیگری هم مپسند. به یک معنا اخلاق تفکر انتقادی چیزی جز همان اخلاق عامی که مبتنی بر تفکر انتقادی است قلمداد نمی شود.

۱۳۸۷ آبان ۲۰, دوشنبه

Critical Thinking 4



آموزش تفكر


اگر متفكرين خوبي باشيم مي‌توانيم بر جامعه‌ی خودمان اثري مثبت بگذاريم. يك نگاه اجمالي به تاريخ بشريت، به متفكرين بزرگ دنيا، افرادي مثل گاليله، نيوتن، انيشتن، لئوناردو داوينچي و ... به ما درس بزرگ و باارزشي مي‌دهد: بزرگترين متفكرين دنيا باعث بوجود آمدن بزرگترين تحولات بنيادين در جوامع بشري شده‌اند. چرا؟ چون بيشتر و بهتر فكر مي‌كردند.
اين را مي‌دانيم كه سيستمهاي آموزشی در اكثر كشورها به گونه‌ای طراحي و برنامه ريزي شده‌اند كه با آموزش‌ روش‌هاي جمع‌آوري، يادگيري و حفظ دانش، اطلاعات و آگاهي‌ها، دانش‌آموز يا دانشجو به مرور شيوه‌ی تفكر انتقادی Critical Thinking را فرا بگيرد تا در جايي كه ايجاب مي‌كند بتواند بهترين تصميم‌گيري را داشته باشد. اينكه سيستم آموزشي ما در ايران چگونه بوده است و آيا ما در اين زمينه موفق بوده‌ايم يا نه، بحث ديگري است، اما اين را هم بگويم كه يك سري تحقيقات نشان داده است كه تفكر انتقادي در ميان دانشجويان ما نسبت به دانشجويان هم رشته در كشورهاي ديگر تا حد قابل توجهي پايين است. يعني بيشتر دانش آموزان و دانشجويان ما در حين تحصيل، به دنبال گرفتن مدرك بوده‌اند و نه تجهيز خودشان به مهارت‌هاي فكري. اصولاً چنين آموزش‌هايي به دانش‌آموزان و دانشجويان ما كمتر داده مي‌شود و معمولا از آنها مي‌خواهند يا وادار مي‌شوند جزوه بردارند، يا جزوه رد و بدل كنند، كتاب بخرند، مطالبي را حفظ كنند و ... در صورتي كه در پروسه‌ی يادگيري تفكر انتقادي به دانشجويان آموزش مي‌دهند كه مطلب را بخوانند، آن را درك كنند و مورد تجزيه و تحليل قرار دهند.
من معتقدم كه دانش آموزان و دانشجويان ما بايد ياد بگيرند كه بيشتر از اينكه بيايند مطالب را فقط جمع آوري و حفظ كنند، مطالب را درك و مورد تجزيه و تحليل قرار بدهند، يعني تفكر انتقادي را ياد بگيرند و به كار هم ببرند. فراگرفتن اين نوع تفكر و به كار گرفتن آن در طول مدت زندگي و در هنگام انتخاب شغل و گذراندن دوره‌ی كاري بسيار مهم است و مطمئن باشيد كه بسيار به درد دانش آموز و دانشجو مي‌خورد. اما ما، غير از تفكر انتقادي، به نوع ديگر از تفكر نيز نياز داريم و با آن است كه مي‌توانيم راههاي تازه‌اي در جهت دست يابي به راه حل‌ها و موفقيت هايي در كار و زندگي‌مان بيابم. اين تفكر، تفكر خلاق يا Creative Thinking است.
بيشتر مردم، نه فقط مردم ما كه اكثر مردم دنيا، فكر نمي‌كنند چرا؟ چون آموزش نديده‌‌اند. فكر كردن يك مهارت است و آنهايي كه در زندگي‌شان به موفقيت‌هاي چشمگيري دست يافته‌اند، سريع و حرفه‌اي اين مهارت را آموخته‌اند و به كار گرفته‌اند. ما معمولاً به مرور زمان فكر كردن را ياد مي‌گيريم و اين پروسه وقتي به مرور زمان باشد خيلي كند پيش مي‌رود، عمرمان كه تمام شد و همه‌ی موهايمان كه سفيد شد اگر در طول مدت عمر حواسمان به اين قضيه بوده باشد تازه ياد مي‌گيريم كه چگونه فكر كنيم. در طول مدت عمر، ما معمولا سعي مي‌كنيم عادتهايمان را طوري شكل بدهيم كه كمتر فكر كنيم يا به قولي پروسه فكر كردن‌مان كوتاه و محدودتر باشد. مثلا تا يكي از ما مي‌پرسد شام كجا برويم، بي آنكه نيازي به فكر كردن داشته باشيم بلافاصله مي‌گوييم برويم فلان رستوران (رستوراني كه پيش از اين هميشه مي‌رفتيم - اين يعني همان عادت قديمي و هميشگي). اگر من از شما بخواهم كه به مثالهاي ديگري در اين زمينه پيش خودتان فكر كنيد، آيا اين كار را خواهيد كرد؟ من به شما قول مي‌دهم كه اين كار را نخواهيد كرد چرا كه فكر كردن سخت است و اغلب مردم دنيا دلشان نمي‌خواهد فكر كنند.
برنارد شاو اين موضوع را خيلي قشنگ گفته است: «مردم از فكر كردن متنفرند. دست به هر كاري مي‌زنند كه فكر نكنند. اما من با هفته‌اي يكي دوبار فكر كردن، براي خودم اسم و رسمي دست و پا كرده‌‌ام!»
تفكر خلاق يعني خلق ايده‌هاي جديد و نو، يعني ديدن مسائل و موضوعات از يك ديد و زاويه‌ی انتقادي با استفاده از استدلالهاي منطقي. بزرگترين و قدرتمندترين متفكرين دنيا، كه از آنها را در بالا نام بردم، هر دو نوع شيوه‌ی تفكر يعني تفكر انتقادي و تفكر خلاق را ماهرانه و استادانه به كار مي‌گيرند.
بيشتر ما، آنجا كه بايد فكر كنيم فيگور فكر كردن به خودمان مي‌گيريم. مثلا دستي زير چانه مي‌گذاريم و چشمها را به سقف مي‌دوزيم و مدتي سكوت مي‌كنيم و آنوقت پس از مدتي، - كه در واقع كاري نكرده‌ايم - حرفي مي‌زنيم كه يا انتقاد است به كار ديگران يا بيان عادتي است كه پيش از آن داشتيم و يا اصولاً قضيه را موكول مي‌كنيم به بعد.
ما براي خلق ايده‌ها و امكانات جديد باز مي‌گرديم به گذشته و مطلبي انتقادي را بار ديگر مورد تجزيه و تحليل قرار مي‌دهيم. اين نكته خيلي ظريف و ساده است و در عين خيلي هم مهم و پر قدرت. ببينيد ما بايد ياد بگيرم كه چطور يك تفكر انتقادي خوب داشته باشيم و همانطور كه گفتم اين را بايد سيستم آموزشي ما به دانش‌آموز يا دانشجو ياد بدهد. - كه من شك دارم در سيستم آموزشي ما چنين باشد كه بماند - اما تفكر خلاق را هيچكس نمي‌تواند به شما آموزش دهد و هركسي كه چنين ادعايي مي‌كند در واقع مي‌خواهد وقت خودتان را به خودتان بفروشد. براي تفكر خلاق خيلي ساده: بايد تخيل خودتان را به كار بياندازيد و در عين حال ياد بگيريد كه چطور به مسائل و مشكلات و تجربه‌هاي قبلي از زواياي مختلف نگاه كنيد، بايد دست از عادت‌هايمعمول خودتان بردايد، اجازه دهيد تا فكرتان پرواز كند. نيوتن زمين زير پايش را مي‌ديد و در دفترچه‌اش يادداشت مي‌كرد كه چه دنيايي زيرپاهايش در ذره ذره شن و ماسه‌هاي زير پاهايش است. هميشه يك دفتر كوچك يادداشت همراه‌تان باشد و اين فكرهاي خلاقانه را يادداشت كنيد، همه‌ی آن بزرگاني كه نام بردم و همه‌ی آن بزرگان و متفكريني كه مي‌شناسيد اين كار را كرده‌اند و همين امروز و در همين لحظه انجام مي‌دهند.
حالا رسيدم به آنجا كه قرار بود برسيم. اين وبلاگها را مي‌بينيد؟ اينها مثل همان دفترچه‌هايي هستند كه در بالا گفتم. اين دفترها و اين يادداشتهاي من و شما كه امروز بر روي اينترنت قرار دارد، همان دفترچه‌هاي كوچك نيوتن‌ها و اديسون‌ها و كپلرها و داوينچي‌ها و مولاناها و ... امروز است، پراكنده در سرتاسر دنيا.
وبلاگنويسان ما بايد بدانند كه بايد مهارتهاي تفكر انتقادي و تفكر خلاق را ياد بگيرند و آنگاه بگذارند كه فكرشان پرواز كند و بعد يادداشت‌هايي از آنچه مي‌بينند را روي وبلاگهايشان بياورند. با تفكر خلاق ايده‌هاي نو و جديدي خلق كنيد، امكانات جديدي بوجود آوريد.
حالا وبلاگنويسان تمام دنيا مي‌گويند: بياييد فكرهايمان را روي هم بگذاريم بياييد يك طوفان جهاني و گسترده‌ي ذهني يا A World Wide Brainstorming ايجاد كنيم و اين درست نيست كه دراين بين بياييم و همان شيوه‌هاي فكري قديمي را داشته باشيم و همان عادتهاي سابق. طوفان ذهني يا Brainstorming يعني فكر كردن درباره خود فكر كردن، يعني با توجه به تفكرات اتقادي قبلي‌مان نشستن و فكر كردن و تجريه و تحليل كردن.
درست است، بيشتر وبلاگنويسان ما درگير احساسات و علايق شخصي شان هستند و اين همان چيزي است كه من معتقدم ما را از تفكر خلاق دور مي كند. مردم بايد ياد بگيرند كه احساساتشان را از تفكراتشان جدا كنند، اين چالش بزرگي است نه فقط براي ما كه براي همه‌ی مردم دنيا. تفكر خلاق يعني به نكات و جنبه‌هاي مثبت و نقاط قوت چيزي انديشيدن، با اين شيوه است كه مي‌توانيد ايده‌هاي جديدي ارائه دهيد و با خلاقيت و داشتن ايده‌هاي جديد است كه ذهن‌هاي خلاق را به سمت و سوي خود جذب مي‌كنيد و با ايجاد و حفظ ارتباط با اين ذهن‌هاي خلاق است كه خلاقتر مي‌شويد.
دستها را از زير چانه برداريد. عميق فكر كنيد و انديشه‌هايتان را در وبلاگها به ثبت برسانيد. اين فاز اول پروسه‌ی خلاقيت‌هاي شماست!

نوشته شده توسط تابان خواجه نصيری

۱۳۸۷ آبان ۱۸, شنبه

Critical Thinking 3


تفکر انتقادی با ذهنی مشوش سامان نمی‌یابد

موانع جسمی و احساسی از جمله موانع بنیادین تفکر انتقادی هستند. این موانع که خستگی، ترس، اضطراب، وحشت و بی‌میلی از جمله آنها هستند باعث می‌شوند تفکر انتقادی مسیر طبیعی خود را طی نکند.

موانع جسمی و احساسی از جمله موانع بنیادین تفکر انتقادی هستند. این موانع که خستگی، ترس، اضطراب، وحشت و بی‌میلی از جمله آنها هستند باعث می‌شوند تفکر انتقادی مسیر طبیعی خود را طی نکند. از جمله موانع بینادین تفکر انتقادی را موانع فیزیکی و احساسی بر شمرده‌اند. متفکران انتقادی تأکید می‌کنند که ما از آن بابت که انسان هستیم در معرض انواع و اقسام موانع فیزیکی و احساسی قرار داریم. ما انسانیم پس خسته می شویم. خستگی می‌تواند جلوی فرایند مثبت تفکر انتقادی را سد کند. از سوی دیگر ما این استعداد را داریم که به جهت دوست داشتن و یا متنفر بودن از چیزی نتوانیم وجوه مختلف آن را بخوبی ارزیابی کنیم. استرس و اضطراب ، ترس و وحشت و رخوت و کاهلی هم در در همه ما انسانها کم و بیش حضور دارند. از این رو اینها هم می‌توانند سدی برای فهم بهتر موضوعات مختلف باشند. متفکران انتقادی انواع و اقسام این موانع را ذیل عنوان موانع فیزیکی و احساسی دسته‌بندی می کنند. این موانع البته صرفاً در سطح فردی مطرح نیستند و می‌توان آنها را در سطح اجتماعی و فرهنگی نیز به بررسی نشست. فرهنگی که از اضطراب و تشویش زیادی برخوردار است توان آنکه تفکری انتقادی را دامن زند ندارد. تفکر انتقادی در یک فضای پرآرامش و توأم با صبوری و نظم به وجود می‌آید و اضطراب و تشویش البته دشمن این مؤلفه‌ها قلمداد می‌گردند. فرهنگ و اجتماعی که از جهت جسمی و روحی خسته است توان پی‌جویی تفکر سالم را که ما بدان تفکر انتقادی می‌گوییم ندارد. شکی نیست که تفکر انتقادی با پرسش و درد فکری آغاز می شود اما این پرسش و درد بدان معنا نیست که آدمی همیشه و همه جا با اضطرابها و تشویشهایی دچار باشد که این اضطرابها جلوی تفکر صحیح و سالم وی را می‌گیرند. توصیه متفکران انتقادی در این گونه موارد آن است که آدمی باید هنگام اضطراب، تشویش، خشم، رخوت و بی‌میلی فرآیند تفکر را تعطیل کند و آن را به وقت دیگری موکول نماید. تفکری که در این موقعیتهای بحرانی به وجود آید نه تنها مسیری رو به جلو نیست که قدمی رو به عقب به حساب می آید. در تفکر آنچه از کمترین اهمیت برخوردار است کمیت است و آنچه بیشترین اهمیت را دارد کیفیت است. جهان تفکر را جملاتی متحول کرده‌اند و نه کتابهای قطور و مشروح. از این رو باید تا آنجا که امکات دارد شرایط فیزیکی و روانی و احساسی را برای پی‌جویی تفکر سالم و درست مهیا نمود. این مهم محقق نمی‌شود مگر آنکه آدمی بجد به این موانع اندیشه کند. به نظر می‌رسد موانع فیزیکی و احساسی و روانی تفکر انتقادی در فرهنگ و دیار ما هم اندک نیستند و تشویشها، اضطرابها ، بی میلیها و ناامنیهای زیادی در این عرصه مشاهده می‌شوند. برای ما که یکی از اهداف خود را تحول در حوزه نرم‌افزاری قرار داده ایم تأکید بر این موانع بسی ضروری هستند.

۱۳۸۷ آبان ۱۳, دوشنبه

Critical Thinking 2


تفكر انتقادی (نقاد)



تفکر نقاد : هنر اندیشیدن درباره افکار ، روشها راههای بهتر ، روشن تر ، دقیق تر مطمئن تر وکاملا فرایندی هدفمند است که با قضاوت وشناخت در راستای حل مسائل و تصمیم گیری همراه است .
تعريف تفكر انتقادي :
توانايي تفكر انتقادي مهارتي است كه بايد آموخته شود و به معني تفكر صحيح براي ارزيابي مسائل است. تفكر انتقادي در واقع روشي است كه با بررسي اطلاعات داده شده به قضاوت در خصوص درست يا غلط بودن آنها مي پردازيم.
بهترين شيوه آموزش تفكر انتقادي به كودكان ، اين است كه به آنها كمك كنيم علت و معلول ها را بشناسند، آنها بايد ياد بگيرند چگونه اطلاعات لازم را بدست آورند و از اين اطلاعات استفاده كنند.
براي ياد گرفتن تفكر انتقادي نياز به تمرين و تجربه است.


شيوه هاي تقويت تفكر انتقادي :
1. تقويت تيز بيني :

2. تقويت حافظه :
3. حدس زدن :
4. بررسي كردن :


خصوصيات افراد با تفكر انتقادي :
1. در باره عقايد جديد فكر مي كنند.
2. در پي كسب اطلاعات بيشتر هستند
3. اطلاعتشان را از منابع معتبر بدست مي آورند.
4. سوال مي كنند ( از سوال كردن نمي ترسند)
5. سعي مي كنند بين اطلاعاتي كه دارند ارتباط برقرار كنند.
6. واقعيت را از عقيده شخصي جدا مي كنند.
7. درباره چيزي كه نمي دانند بحث (اظهار نظر) نمي كنند.
8. سعي مي كنند حرف ديگران را بفهمند و حرفشان را به ديگران بفهمانند.
9. بر اساس اطلاعات قضاوت مي كنند.
10.افراد با تفكر نقاد مي توانند مستقل فكر كنند
11. مشكلات را شناسايي كنند ، اطلاعات مربوط را جمع آوري و تجزيه تحليلكرده و نتيجه بگيرند.افراد با تفكر نقاد مي توانند بدون تكيه 12. كردن به نظرات و ايده هاي ديگران فكر كنند و تصميم بگيرند.

Critical Thinking

تفكر انتقادی
نويسنده: احسان قبول
منبع: كنگره توليد علم، بهار 84

عصرحاضرعصري است كه تحت عنوان عصرانفجاراطلاعات از آن نام بـرده مي شود.. درايـن دوره اطلاعات ازطريق فن‌آوري‌هاي پيشرفته‌اي همچون اينترنت و شبـكه هاي جهاني اطـلاع رساني به وفـور يافـت مي‌شوند ، بنابراين صرف داشتن اطلاعات نمي تواند مفيد وكارسازباشد بلكه تجزيه وتحليل و نحوة كاربرد اين اطلاعات حائزاهميت است .تفكرانتقادي برپاية اطلاعات به تقسيم بندي ، تجزيه و تحليـل و كاربرد اطلاعات مي پردازد و برهمين اساس باكشف قوانين علمي و ارائة نظريه هاي جديد به روند توليد علم شـدت مي بخشد . بنـابراين هدف اصلي تعليم و تربيت دردانشـگاهـها بايسـتي تربيـت انسـانهاي متفـكرو خلاق باشـد . دانشگاهها با ارائـة آخرين يافته ها به دانشجو ديد وسيعترومهارت تخصصي مي دهد تا او نيزبتواند به سهم خود چيـزي به دانـش موجود بيافزايد .همة دروس دانشگاهي بايد به دانشجويان كمك كند تا ضمن استدلال ، مطالبــي را تجزيه و تحليل و ارزشيابي كنند. ( كومبز، 1371 :21 ) تا بدين وسيله تفكرانتقــادي درآنان شكل گيرد و براي ورود به عرصة كارو زندگي آماده شوند زيرا تفكرانتقادي قـدرتي ذهني – جسمي در شحـص ايجاد مي كند كه او را براي رقابتها و چالشهاي دنياي به سرعت متغيركنوني آماده مي سازد . ( پـل ، 1993 : 56 )
امروزه كارشنـاسان تعليم و تربيـت اتفـاق نظردارند كه تفكرانتقـادي نه تنـها بايد يكي ازاهـداف تعليم و تربيت باشد بلكه بايد بخش لاينفك آموزش درهرمقطعي باشد . زيرا تفكرانتقادي تفكري است كه به تحليل، ارزشيابي و گزينش و كاربرد بهترين راه حل را درانسان به وجود مي آورد ، همان چيزي كه نيـازدنياي امروز است .( فـورست ،1997 :58 )
امروزه دررشتة زبان وادبيات فارسي ، دانش آموختگان اين رشته دردوره هاي كارشناسي ، كارشناسي ارشد و حتي دكترا آن طوركه بايد و شايد خلاق ، نوآوروداراي تفكرانتقادي و مستقل دراين زمينه نيستنــد و فرآيند تحصيل درنظام آموزشي حاكم برزبان و ادبيات فارسي دانشگاهها نمي تواند اين تواناييها را درايشـان به وجود آورد . لذا لازم مي نمايد كه نظام آموزشي زبان و ادبيات فارسي بـه گونه اي تدوين و طـرح ريزي گردد كه بتواند توانااي تفكرانتقادي را دردانشجويان خود به وجود آورد .
تاريخچـة تفكرانتقـادي با مروري بـر مفاهيـم و تعاريف آن :
علاقه به توسعة توانائيهاي تفكّر انتقادي درمحافل آموزشي پديدة جديدي نيست . چت مايرز مؤلف كتاب آموزش تفكّر انتقادي معتـقد است منشأ چنين علاقه اي به آكادمي افلاطـون بر ميگردد . الگـويي كه دانشگاههاي مـدرن امروز ، از آن برخواسته اند امّا به تدريـج ازايـن سنّت ديرينه فاصله گرفته و بيشترين توجه خود را به ارائه اطلاعات معطـوف كرده اند . (مايرز،1374 :1)
ريشه هاي خردمندانه تفكّر انتقادي قدمتي ديرينه دارد، روش تدريس وديدگاه سقراط در 2500 سـال قبل مؤيد اين مطلب است . سقراط اين حقيقت را بيان كردكه شخص نمي تواند براي دستيابي به دانش وبصيرت عقلي به كساني كه داراي اقتـدار 8هستند متكي باشد .او نشان داد كه افـراد ممكن است داراي قـدرت و موقعيـت بالايي باشند امّـا عميقـاً سرگردان وگمراه وغيـر منطقـي باشند . سقراط اهميت پرسش سؤالات عميق را كه موجب ميشوند انسان قبل از پذيرش ايـده اي به تفكّر درآن بپـردازد و نيز اهميت جستجوي شواهد ، آزمايش دقيـق ، استـدلال ، فرضيـه ها وتحـليل مفاهيـم اساسي را نشان داد . روش او كه اينك به پرسش و پاسخ سقــراطي9 مـعـروف اسـت بهتـرين راهبـرد آمــوزش تفكّر انتقـادي مي باشد ،كه در آن سقـراط نيــاز به تـفـكّر را بـراي روشـني و استـحـكام منـطق به طـور مشخـص نـشان مي دهد . روش سقراط به وسيله افلاطون و ارسطو دنبال شد . در قرون وسطي سنّت تفكّر انتقادي نظام دار درنوشته ها وآموزشهاي متفكراني همچون توماس اكيناس ظاهر شد . در دوران رنسانس ( قرون 15و16 ) در اثرجريان عظيـم سكـولاري دراروپا تفكّر انتقـادي در مورد مذهب ، هنــر ، جـامعـه طبيـعت انسـاني ، قـانون و آزادي آغـاز شد . سكـولارها با ايـن فـرضيـه پيـش رفتـند كه بيشتـر حـوزه هاي زندگي انسـان نيازمنـد بررسـي و تحقيــق تحليـلي وانتقادي مي باشد .فرانسـيس بيكن در انگلستان به معرفي بتهاي طايفـه10 يعني شيوه هايي كه ذهن ما بـه طور طبيـعي تمايل به خود فـريبـي دارد ، پرداخت . كتـاب او پيشرفت در يادگيري 11 يكي از اولين متـون در مورد تفكّر انتقـادي است . از ديـگر دانشمنداني كه تفـكّر انتـقادي را در قـرون 16و17 مـورد توجـه قـراردادنـد مي تـوان از دكـارت نـام برد كه در كتابش قواعدي براي هدايـت فكر12 در مورد نياز به جهت دهنـده اي نظام داربــراي واداشتن ذهن به تفكّربحث مي كند .( مؤسسـة تفكرانتقـادي ،2000 : 45 )
وايتـهد با كلام معـروف خـود كه : يادگيري شاگردان بي فـايده است مگر اينـكه كتابهاي خود را گم كنند، جزوات خود را بسوزانند و … تلويحاً به اين معنا اشاره دارد كه ثمرة واقعي تعليم و تربيت بايد يك فرايند فكري باشد كه از مطالعة يك رشته بوجود مي آيد نه از طريق اطلاعات جمع آوري شده ( مايرز،1374 :8 )
كانـت معتقد بود : اساس معـرفت عبـارتست از نظم بخشيـدن به اطلاعاتي كه از راه حـواس گردآوري مي شوند ، پس منظور از تدريس تنها ارائـة اطلاعات به شاگرد نيست بلكه مقصـود از آن ياري بـه شاگـرد است تا اطلاعـات راكليـت بخشيـده و با معنـا سازد . معـلم بايد ذهن شاگرد را برانگيـزد تا تصـورات موجود در ذهن وي زنده شـود .(نقيـب زاده ،1367 :141 )
نالس معتقـد است : بـه منظـورايجـاد تحـولات اجتماعي ، مربيـان تعـليم و تربيت بايـد دربارة نقش خوددوباره فكركنند و فعاليتهاي خود را برآموزش مهارتها وروشهايي متمركزسازندكه شاگردان براي تحقيـق مستقل بدان احتياج دارند . ( مايـرز، 1374 :7 )
ديـوئي در كتاب چگونه فكر مي كنيم ماهيت تفـكّر انتقـادي را مورد بـررسي قـرار داده است به عقيـده او تفكّر منطقي شامل دو مرحله است : مرحله اول آن حالت شك ،ترديد ،پيچيدگي و مشكل دماغي است كه درآغاز تفكّر بـه كار مـي رود و عمـل كنجكاوي ، تحـقيـق و پيـدا كردن مطالب و مـواد جهـت بيرون آمدن از آن حالت شـك و ترديد وپيـچيـدگي مرحله دوم آن مي باشد كه مراحل پنجـگانة حل مسـأله را در اين ارتباط پيشنهاد مي كند .وي ماهيت تفكرانتقادي را ترديد سالم معرفي مي كند . ( مايرز،1374: 15)
پائـولـو فـريـره از متفكران انتـقادي معاصر تفكّر انتقادي را هدف آموزش و پرورش تلقّي مي كند وي به جاي واژة تـفكــر13 از تـعـمـق14 استفاده كرده و از آموزش وپرورش متداول انتقاد نموده و مي گويد : آموزش و پـرورش تبديل به نوعي عمل ذخيـره سازي شده است كه در آن دانش آمـوز ذخيـره كننـده و معلّم ذخيره سپـار است و بـه جاي برقـراري ارتبـاط دو جانبـه ، معلّم اعلاميه هايي ارائه مي كند كه دانش آموز صبـورانه آنها را دريافت حفـظ وتكرار مي كنـد . اين مفهوم بانك داري در تعليم و تربيت است كه دامنة عمل براي دانش آموز تنـها محدود به دريافت ، پـر كردن و ذخيره سازي اطلاعات مي باشد . فـريره به عنوان يك راه ديگر بـراي برنـامه ريزي درسي ، رويكـرد آزاد منشانخ 15 را پيشنهاد مي كند . تأكيد اين رويكرد به طور خلاصـه برتفكّر نقـادانـه16 بر اساس واقعيتـهاي عينـي در زندگي فـرد است . بر خلاف روش بانكي ، روش طرح مسأله كه توسط فريره مطرح مي شود ، مستلزم تبادل افكار و عقايد ازطريق گفتگو است كه معلّم و شاگرد هردو در پژوهش نقادانه همراه يكديگرند و به ايـن ترتيـب آنها بـه تفكّر انتقادي دربارة زندگي خـود برانگيخته مي شوند . اين فرايند نهايتـاً بـه پراكسيس 17 يعني عمل براساس تفكّر انتقادي منجر مي شود كه در روش فريره هـدف محـسوب مي شود .( پـوزتر ، 1372 : 38 )
تشكيل يك مجمع يادگيرنده با رويكرد انتقادي براين عقيـده استواراست كه فـراگيران بايد بتوانند با آزادي ، جهت و محتواي يادگيريشــان را ازطريق مشـاركت درتصميـم گيري ( به عنـوان مثال درمورد روشها با اعضاي گروه يادگيري ) تعييـن كننـد ( رينـولدز ،1999 :7 ) .
چت مايـرز مؤلف كتاب آموزش تفكرانتقـادي عقيـده دارد :تفكرانتقـادي يعني قـدرت تنظيـم كليات ( توانايي ايجاد يك چارچوب تحليلي) پذيرفتن احتمالات نوين (پرهيزازپيشداوريها ) وتوقف داوري ( ترديد سالم ، پرهيزازتعجيـل درقضاوت )
( مايـرز،1374 :38 ) .
واتـسـون و گـليـزر مي گوينـد : تفكر انتقادي آميزه اي از دانش ، نگرش و عملكرد در هر فرد مي‌باشد ، آنها توانايي تفكر انتقـادي را توانايي در 5 مهارت ذيل مي داننـد :
1- استنباط ، 2 – شناسايي مفروضات ، 3- استنتـاج ، 4- تعبيـر و تفسيـر ، 5- ارزشيابي استدلالهاي منطقي .
آنها معتقدند توانايي تفكرانتقـادي ، پردازش و ارزشيـابي اطلاعات قـبلي با اطلاعات جديـد و پيـامد و حاصل تلفيـق استدلال قياسي و استقـرايي با فـرآيند حل مسألـه مي باشد .تعريف واتســون و گليــزر ازتفكـر انتقـادي پـايه اي بـراي آزمودن تفكرانتقـادي شـدكه امـروزه به طـوروسيـعي درسنجش تفكرانتـقادي به كار مي رود وبراي اكثرمحققيـن دررشته هاي مختلف علمي قابل قبـول است ( هاون اشتاين و همكاران ،1996 : 100-101 ) .

تبييـن اصول پنجگانة تفكرانتقادي براساس آراي واتسون – گليزر :

1)استنبـاط :
استنباط نتيجه اي است كه فرد ازپديده هاي به وقوع پيوسته به دست مي آورد . مثلاً اگرچراغ هاي خانه اي روشـن باشد و ازداخـل خـانه صداي موسيـقـي شنيده شود ، شخص مي تـواند استنباط كند احتـمالاً كسي درخانه است . البته اين استنباط مي تواند درست يا نادرسـت باشد ، مثلاً ممكن است اهـل خـانه هنـگام بيرون رفتن چراغها و راديو را خاموش نكرده باشند . استنباط توانايي تشخيـص داده هاي درست ازنادرست از ميـان اطلاعات داده شده مي باشد ( واتسون و گليـزر ،1980 :32 ).

2) شناسايي مفروضـات:
مفـروض عبارتي است كه ازپيش درنظـرگرفتـه مي شود ، بديهـي فـرض شده و يا بـراي پذيرفتـه شـدن پيشنهاد مي‌گردد . وقتي مي گوييد من درمـرداد ماه فـارغ التحصيل خواهم شد ، فرض مي كنيد تا مـرداد ماه زنده خواهيـد بود و يا دانشكده ، فارغ التحصيـلي شما را درمـرداد اعلام خواهد كرد و مواردي ازاين قبيــل . شنـاسايي مفروضـات درحـقيقت تـوانايي تشخــيص مـفروضات پيشنـهـادي ازعبارات بيانـي مي باشد ( واتسـون و گليـزر ، 1980 : 44 ).

3) استنـتـاج :
دراستنتاج ازمقدماتي منطقي نتيجه و يا نتايجي گرفته مي شود . دراستنتاج پيش داوريهاي ذهني نبايستي برقضاوت و نتيجه گيري تأثيربگذارد چرا كه اين فرآيند را ازشيوة منطقي خـود خارج مي كند و باعث نتيجه گيري نادرست مي شود . دراستنتـاج حركت ذهني ازجزء به سوي كل مي باشد بـدين ترتيب كه ازمقدمـاتي جزئي نتيجة كلي گرفته مي شود . همچنين دراستنتـاج توانايي تفكيك مقدمات و داده ها ازنتيجة كلي حائــز اهميت است ( واتسـون و گليـزر ، 1980 : 61 ).

4) تعبيرو تفسير :
تعبيرو تفسيرتوانايي پردازش اطلاعات و تعيين اعتبارآنها مي باشد . دراين فرآيند بـايستي قضاوت شــود كه آيا نتــايج به طورمنطـقي ازداده و مقدمـه هاي خود گرفتـه شده است يا خيـر؟ بنـا براين درتعبيــرو تفسيـر استنتاجي صورت نمي گيرد بلكه نتايج دردسترس ما مي باشد و موضوع مهم اين است كه داده ها و مقدمه ها مـورد تجـزيه و تحليـل قــراربگيرند و برآورد شود كه آيا نتايج گرفته شده ازآنها درست است يا نا درست ؟ ( واتسـون و گليـزر ، 1980 : 72 )

5) ارزشيـابي استدلالهاي منطقي :
درموارد مهم تصميم گيري دربارة انتخـاب استدلالهاي قــوي و ضعيـف ، مطلوبتـرآن است كه بتـوانيـم استدلالهاي قوي و ضعيف را تشخيص دهيم .يك استدلال منطقي وقتي قوي است كه هم مهم وهم درارتباط مستقيم با سؤال باشدو يك استدلال وقتي ضعيف است كه مستقيماًدرارتباط با سؤال نباشد(حتي اگراز اهميت زيادي برخوردارباشد ) يا كم اهميـت باشد و يا تنها با جنبه هاي علمي و كم اهميـت سـؤال درارتبــاط باشد ( واتسـون و گليـزر ، 1980 : 89 ) .
ناكارآمدي نظامهاي آموزشي‌اي كه صرفاً انتقال دهندة اطلاعات مي باشنـد :
همان طور كه گفته شد دنياي كنوني به وسيلة فن آوريهاي پيشرفته اي همچـون اينترنت و شبكه هاي جهاني اطلاع رساني ما را با مقداربسيارزيادي از اطلاعات مواجـه كرده است به طوري كه مقطـع زمان حاضربـه عصرانفجار اطلاعات نامگـذاري شده است. امروزه مقـداراطلاعات در دسترس ازتوانـايي افـراد دراستفاده ازاطلاعات پيشي گرفتـه است لـذا درچنيـن فضـايي ديگرلازم نيست دانشـگاهها به منـزلة مخـزن دانش واساتيـد به مثابة انتـقال دهنـدة اطلاعات باشند ( مايـرز، 1374 : 2-7 ). اطلاعات به خودي خود كارآمد وارزشمند نيستنـد بلكـه زماني مي توانند كارآمـد وارزشمنـد باشند كه نحوة كاربردشان نيزمشخـص شـده باشـد . درنظام آموزشـي ما كه اصـالت را درآمـوزش به انتقـال اطـلاعات مي دهد مشكلات اساسي اي ديده مي شود . امروزه اغلب كارفرمايان ازكيفيت نظام آموزشي شكـايت دارند و اظهارمي دارند كه جوانان پس ازفارغ التحصيل شدن ازمؤسسه و دانشگاه ، واجد مهارتهاي لازم براي انجام كارها نيستنـد ، شواهد نشـان مي دهد كه نظام آموزشي ما روزبه روزكارآيي خود را بيشتـرازدست مي دهد ( محب علـي ،1372 : 2 ). با وجـود آن كه بسياري ازمتخصصان تعليـم وتربيت بـراين باورند كه هدف اساسي تعليـم وتربيت بايد تربيت انسـان متـفكرو فرهيختــه باشد . نتـايج تحقيقـات نشان ميدهد كه اكثرفـارغ التحصيلان فاقـد مهارتهاي تفكرسطح بالا هستنـد( شعبـاني سيـچـاني ، 1378 :45 ).
امروزه از دانشجوي زبان و ادبيات فارسي انتظاري نيست مگر آن كه همچون دايره المعـارفي به يـاد سپارندة يك سلسله اطلاعات ادبي باشد . در اين نظام آموزشي دانشجويي در حد مطلوب به سـر مـي برد كه تنها حفظ كنندة تعداد زيادي واژگان مهجور و كهنة فارسي و تاريخ زندگاني شـاعران و نويسندگان باشد و اين كه بتواند متون ادبي گذشته و يا امروز را به نثر معيار امروزي كه قابل فهم براي همگان باشد بيان كند و در حدي بالاتر به ياد سپارندة انديشة ديگران در مورد يك شـاعر و يا جريـان ادبي باشـد ، بي آن كه در نظر گرفته شود اين دانشجو خود قدرت تفكر ، نقد و ارزشيابي را دارد و همان طوري كه گفته شد صرف ياد سپاري اطلاعات ادبي نمي تواند مارا در تكامل بخشيدن به ادبيات ياري رساند بلكه اين اطلاعات بايد وسيله اي بشود كه فرد بتواند قدرت انديشيدن و نگرش به ادبيات را كسب كند و توانايي كاربرد اين دانش و نگرش كسب شده را در حيطة عمل داشته باشد .
دانشجوي زبان و ادبيات فارسي از رهگذر كسب اطلاعات ادبي معمول ، بايستي همچون طبيبي باشد كه بتواند دردها و مشكلات ادبيات را شناسايي كند و در پي مداواي آنها باشد . او بايستـي قدرت سازماندهي ، طبقه بندي ، مقايسه و ارزشيابي اجزاي ادبيات را داشته باشد و بدين وسيله زمينة پيشرفت و ارتقاي ادبيات را فراهم آورد . او بايد بتواند عوامل تكامل و ضعف ادبيات را در دوره هاي مختلف شناسايي كرده و با توجه به مقتضيات روزگار خويش در صدد تكامل ادبيات در دوران خويش باشد . او بايستي به جايگـاهي برسـد كه در كـنار آگاهـي از انديشـة ديگـران دربـارة ادبيـات ، خود انديشه و سخن مستقلي را براي گفتن و توانايي آفرينش مباحث جديد ادبي داشته باشد .
البتـه تفكرانتقـادي به هيچ وجه نافـي اهميت اطلاعات نيست . اساساً اطلاعات جزء اصلي تفكرانتقادي است، هرچه پاية اطلاعاتي فرد وسيعتـرباشد ظرفيت تفكرانتقادي وي بالاتراست ( كيس،1994 :41 ).
تفكرانتقادي نيازمند پايـة اطلاعاتي درست است و با تفكرانتقادي مي توان اين اطلاعات را سازماندهي ، طبقه بندي ، مقايسه و ارزشيابي نمود و زمينـه را براي ارتقاء و پيشرفت آن فراهم كرد ( فورست ،199:39 ).
توانايي تفكرانتقادي ، پردازش و ارزشيابي اطلاعات قبـلي با اطلاعات جـديد است ( واتسـون وگليـزر ،1980 : 95 ).
آنچه كه درارتباط با اطلاعات دردنياي كنوني ارزشمند است ، توانايي پردازش اطلاعات است .به گفتـة تافلـرپس ازعصرشكاروعصرثروت ، اكنون عصردانـائي است ، پس دراين عصرقـدرت دست كسي است كه اطلاعات بيشتـري دارد و بي‌گمان منظوركسي است كه توانايي بيشتـردرپـردازش و بهـره گيري از اطلاعات داشته باشد .زيرا امروزه به واسطـة فـن آوري اطلاعات و ارتباطات ، اطلاعات به وفوردردسترس همگان قرار دارد .اطلاعات هنگامي داراي ارزش است كه تبديل به دانش گردد ودانش براي توانايي ابداع فرد وسازمان ، منبعي ارزشمند است . مـدل پيشرفـت يادگيـري رونـد تبديـل اطلاعات را نشان مي دهد (بلينـگـرو اسميـت ،2001 : 8 ).
Data
Information
Knowledge
Wisdom
خرد ابزاري است كه همواره مي تواند درتبديـل داده به اطلاعات و دانش مورد استفاده قـرارگيرد . داده به اضافـة تحليـل انسان تبديـل به اطلاعات مي شود . همچـنيـن اطلاعات به كمك تحليـل وپردازش تبديل به دانش مي شود كه درتمـامي ايـن فـرآينـد رويكرد تفكرانتقـادي كه همان خرد و آگاهيٍ شخص است نـقش اساسي دارد ( آبـوت ، 1993 : 75 ).