۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

تلخ نامه


تقدیم به ساعات بی برگی مان!


انیران به عرش سیاه رسیده اند،
بطالان زمانه بر تیره روزی ما قمار می کنند،
دقایق کند است و ما گره به باد می زنیم.

دست تضرع بر هیچ بالا می بریم،
نغمه سیمرغ آزادی را در دهانمان فرو می بلعیم،
اما لبخند آلوده شان بر گوش های ما نعره می زند.

ناله داوود ما بلند تر شده،
تا شاید قساوت زمانه را بشکند،
و گره این روزگار پژمرده را بگشاید.

طنین اشک یاران فوران می زند،
اعتماد لطیف به سیلاب غمناکی گره خورد،
و اینجا هیچ چیز آیینه نیست.

گفتیم رعد بهاری نزدیک است،
گفتیم می توان رویین دژ سیاه این برهوت را شکست،
اما هیچ کس بر لبان ما بوسه سحر نزد.