سفر اکتشافی
۱۳۸۷ آبان ۶, دوشنبه
شعری از اندیشه هاتف
زمانه،
ای خلیل سیاه
رها کن این قلم را.
بی بال و ملول
سوخته دقایقم و
جانباز قساوت عقربهایت.
تابلوی بی برگی من
در حوض خونین شماره ها
نفیر غربت سر می دهد.
ای صاحب واقعه
مهلت بده تا
پر شکسته ام را چاره سازم.
۱ نظر:
هومان گفت...
آقاي هاتف،
زندگي وزمانه اينقدر هم سياه و كريه نيست.
۸ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۳:۵۰
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
آقاي هاتف،
زندگي وزمانه اينقدر هم سياه و كريه نيست.
ارسال یک نظر