۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

درباره الی



( این مقاله در روزنامه شرق، مورخه 24 دی 1388 به چاپ رسیده است)

... و سرنوشت تو را می­خواند.


ماجرای زندگی آیا
جز مشقتهای شوقی توامان با زجر،
اختیارش همعنان با جبر،
بسترش بر بُعد فرار و مه­آلود زمان لغزان،
در فضای کشف پوچ ماجراها چیست؟
من بگویم، یا تو می­گویی
هیچ جز این نیست؟ (مهدی اخوان ثالث)



درباره الی چگونه فیلمی است؟ تولید چنین فیلمی در فضای سینمای ایران حیرت­آور است. حیرت­آور از این منظر که ساخت و اِلِمان­های کلیشه­­ای فیلم­های ایرانی در آن کمتر دیده می­شد. خبری از سیاهی و سفیدی، عروسی و عزا، احساسی­گری، شوآف سوپر­استارها، ... نیست. همه چیز به همین سادگی اتفاق میفتد.

1. درباره الی فیلمی درباره طبقه متوسط است. طبقه­ای که اکثریت جامعه ایرانی و حتی جامعه جهانی را تشکیل می­دهد و از این رو می­توان گفت درون­مایه فیلم جهانشمول است. خانه­های بزرگ­ و مجلل، آدم­های کمیاب و رویایی، ماشین­های آخرین مدل، ... در آن د یده نمی­شود. از این رو بیننده کارکشته به خوبی متوجه می­شود که فیلم با ویژگی­های فیلم­های گذشته ایرانی، تفاوت­های بنیادینی دارد. گریم کاراکتر­ها در موقعیت­های عادی کاملا به جا و طبیعی است و در سکانس­های بحرانی فیلم بسیار دقیق و حیرت­زا است. دکور صحنه برای بسیاری از تماشا­چیان ملموس و قابل درک است. آکسیون در بسیاری از صحنه­ها به طرز ظریف و دقیقی تنظیم شده. حرکت دوربین به گونه­ای است که تماشاچی را در متن حادثه جای می­دهد و از این رو تماشاچی را بخشی از ماجرا می­داند و نه فقط مشاهده­گر آن. بدین ترتیب فیلم به خوبی توانسته احساس شادی، ترس، دلهره و غم را به مخا­بشان القا کند. جملات فیلم در نهایت سادگی و کوتاهی تنظیم شده و دیگر خبری از جملات مبهم، نقل قول­های فلسفی و حرف­های کلیشه­ای سینمای به­اصطلاح هنری نیست. جمیع این ویژگی­ها توانسته فضایی ساده و در عین حال گیرا و جذاب را خلق کند.
2. کاراکتر الی نمایش تابلوی پیچیده­ای است. تابلویی است از شک و شرم. خنده­هایش پر است از هزاران تناقض. نگا­هش آکنده از ترس و کمرویی و زبانش مالامال از سکوتی ویرانگر. الی تصویرگر ضمیر ناخود­آگاه ماست. ضمیری که نمایان نیست و در فضای مه­آلودی لانه کرده. آمدن و رفتن او در پرده­ای از ابهام باقی می­ماند و دیگران را به واکنش­های متفاوت وا می­دارد. پس از رفتن اوست که همگی تازه می­خواهند هویتش را بشناسند. پس از رفتن الی است که زندگی­اش کم­کم بر همه آشکار می­شود و پس از رفتن اوست که تماشاچی به کنه ضمیر دیگر کاراکترها پی میبرد. از میان این کاراکترها، سپیده از ابتدای فیلم رهبر این گروه تراژیک معرفی می­شود؛ دعوت همه به سفر و آشنا کردن الی با احمد. اما در لحظات بحرانی فیلم است که کاراکتر سپیده ما فی ضمیر خود را هویدا می­کند و نا­گفته­های قبل از سفر را برای خانواده و دوستان باز­گو می­کند. سپیده همه چیز را می­دانسته اما دایره آرزوهایش به او این اجازه را نمی­داده تا هزاران هزار امید دیگری را جدی بگیرد. سرنوشت تراژیک نامزد الی که خود هیچ دخالتی در این ماجرا نداشته و فقط با یک کلمه، گویی دنیا بر سرش خراب می­شود، عمق فاجعه تقدیر را بر­ملا می­کند. به عبارت دیگر آنچه که من(سپیده) امروز می­بافم شاید بافته دیگری (نامزد الی) را تافته کند. درباره الی تداعی کننده قهرمانان تراژیکی مثل ادیپ است. نامزد الی، سپیده، احمد، و دیگران همه دستمایه تقدیر­اند و بی خبر از سرنوشت خویش بر جاده­ای مه­آلود حرکت می­کنند. اتفاقات و دست­به­دست هم دادن­ها در این فیلم و به خصوص از نیمه دوم فیلم پر رنگ­تر می­شود؛ جایی که بدون هماهنگی به شمال می­روند، از ویلایی دیگر سر در می­آورند، آرش غرق می­شود و در نهایت سپیده که حقیقت را به نامزد الی نمی­گوید. همه اینها قسمت­های کوچکی از پازل تقدیر است که آهسته آهسته در کنار هم گذاشته می­شود وحادثه­ای غیر­منتظره را خلق می­کند. برگشتن نامزد الی از سفر و نگاه کردن به ساک الی، تقلای اهالی ویلا برای در­آوردن ماشین از شن و ماسه و تنهایی رهبر تراژیک گروه ( سپیده) حاکی از تکرار سرنوشت تلخ بشر است که به گفته راینر ماریا ریلکه : سرنوشت هر روز عرضه می­شود؛ روشن، بی­پایان، ویرانگر.

۹ نظر:

farhad گفت...

سروش جان، مقاله را در اعتماد دیدم. خیلی ادبی و موشکافانه بود.

حامد گفت...

فکر کنم باید مقاله را بیشتر می کردی و کامل تر درباره تقدیر می نوشتی. درسته؟

فرید گفت...

شعر اخوان خیلی به متنت می خورد.
یه قرار بزار ببینیمت!

رضا گفت...

فقط از جنبه محتوایی خوب بود. البته فیلم چندان خیه کننده نبود. با این ححال بهتر از اخراجیها است.

آرش گفت...

نگاه مارکسیستی داری، در حالی که به نظر من این نگاه جایی در فیلم نداره.

حسين گفت...

من درست منظورت را نفهميديم!

rose گفت...

بررسي نويي بود و لذت بردم.

ناشناس گفت...

i have learned a lot from your review.

ناشناس گفت...

زمانه بوته خار از درشت خويي تست
اگر شوي نو ملايم جهان گلستان است.

نگاهت كاملا دترمينيستي است.البته هين هم درسته!