۱۳۸۸ فروردین ۳۰, یکشنبه

شعری از اندیشه هاتف


ترافیک مشاهیر

بوی عطر پا را حس می کنی؟
ساد در خیابان قرن هجده است،
تازه از باستیل بازگشته.
سال های درمان او طی شده!!
بوی پایش را حس می کنی؟

سالومه یک دست مو گرفته،
دارد برای صباح نامه می نویسد:
کجایی ای حشاش من؟

صدای خروسی از میان صفحات آگوستین
به گوش میرسد.
آری صبحدم است!
ای مقامر،
بدان که پاسکال بر کری بتهوون شرط بسته.

پاگانینی صدای بق ماشین را بیشتر دوست دارد.
ساد در خیابان قرن هجده است.
پاگانینی پشت فرمان دیوانگی است،
کفش ساد را له می کند.

هیوم در خیابان قرن هجده،
بلیارد بازی می کند.
ای مقامر، تو کجای کاری؟

کسی خروس ها و سگها را نمی خواهد.
کسی گربه بوهریره را غذا نمی دهد.
آری، ساد در خیابان قرن هجده است.

دوشیزه به موسولینی می گوید:
سودوم کجاست؟
سامسون می خندد و می گوید:
دیدی چگونه انتقام گرفتم.
به بلبل کیتس هم رحم نکردم.

اما ساد زنده است وشاد،
چشم دل به این مردمان دارد، زیاد.
پس غلاف کن ای مقامر هرزه!!!


۴ نظر:

علی گفت...

هاتف، روزی چند ساعت مطالعه می کنی؟

critic گفت...

tis poem is very intricate and and i dont undrstand anything. please write to the oint or write nothing.

zand گفت...

talmih besiyar ast ama faghat bazihash beja ast. mitavan bazi az anha ro jabeja ya hazf kard.

محمد رضا گفت...

اين آشفته بازار چي بود! يه جاهاييش خوبه اما وزن خوبي نداره. در كل طنز ظريفي تو شعرت ديده ميشه.ولي رفيق، وقتي مثل شعر سرباز كار مي كني خيلي بهتره.