۱۳۸۷ آبان ۲۳, پنجشنبه

Critical Thinking 5



اخلاق گفتگو در تفکر انتقادی


تفکر انتقادی می‌تواند مبتنی بر رویکرد قاعده طلایی که تقریباً میان همه سنتهای معنوی و دینی مشترک است بسط یابد.

تفکر انتقادی می‌تواند مبتنی بر رویکرد قاعده طلایی که تقریباً میان همه سنتهای معنوی و دینی مشترک است بسط یابد. این قاعده تصریح می‌کند کاری را انجام بده که می‌خواهی به قاعده عام بدل شود و یا کاری را که برای خود نمی‌پسندی برای دیگری هم مسپند. مارتین بوبر فیلسوف معروف اگزیستانس سده بیستم کتابی دارد با عنوان " من و تو". او در این کتاب در صدد است انواع روابطی که انسان با جهان و افراد اطراف خود برقرار می کند تئوریزه کند. او رابطه من – آن را رابطه انسان با اشیا می داند مانند رابطه ای که من با رایانه ای که جلوی چشمم هست برقرار می کنم. در این رابطه من قصدی جز آن ندارم که از این ابزار برای رسیدن به هدفی که دارم استفاده کنم. رابطه من با خودرویی که از آن استفاده می کنم هم همینطور است. من خودرو را به عنوان وسیله و ابزاری در نظر می گیریم که بنا است به یکی از نیازهای من پاسخ دهد. هنگامی که من به عنوان یک معلم با چند دانش آموز یا دانشجو در در ارتباط هستم و سخن می گویم رابطه من با آنها رابطه من – آن نیست بلکه این رابطه رابطه من – او است. در این ارتباط هرچند مخاطبان من شیء نیستند اما آنها حضور کاملی هم در گفتگو و مکالمه ای که باید برقرار باشد ندارند. به همین جهت است که پاره ای از روانشناسان تأکید کرده اند که رابطه انسان با یک انسان دیگر بسیار سختتر از رابطه انسان با هزاران انسان است چرا که در این دومی دیگران به عنوان "او" و یا "آنها" وارد ماجرا می شوند و این رابطه را از اصالت ژرف خود می اندازند. هنگامی که فردی برای هزاران نفرسخنرانی می کند رابطه ای را سامان می دهد که بدان می توان رابطه من – آنها گذاشت. در این رابطه آنها این مجال را ندارند که در فرآیند معرفتی که من درانداخته ام مشارکت جویند. بهترین نوع رابطه به نظر بوبر، رابطه من – تو است. در این نوع رابطه، دیگری به عنوان یک انسان برابر با من در فرایند تفکر و گفتگو مشارکت می کند. دیگری در اینجا نه به قول سارتر دوزخ است و نه به عنوان مانعی برای آزادی من قلمداد می‌شود و نه شیئی است که من باید بکفایت از آن استفاده کنم. دیگری در این ساحت فردی است که با من مشارکت می کند تا ما با کمک هم به درک و فهم عمقیقتری نایل شویم و به حقیقت نزدیکتر گردیم. پس می توان اینگونه گفت که تفکر انتقادی با هر گونه فروکاستن دیگری به یکی از موانع تفکر انتقادی مخالف است. تفکر انقفادی به دیگری نیاز دارد تا با کمک وی حقیقت نمایانتر گردد. تفکر انتقادی جز در محیطی امن و آرام که رویکردهای مختلف فکری قابلیت رشد و نمو داشته باشند شکل نمی گیرد. به تعبیر دیگردر اینجا هم با بجد با دو ارزش مهم بشری یعنی تواضع و احسان روبرو هستیم و تواضع یعنی اینکه به خودمان چنان نگاه کنیم گویی دیگری است و احسان یعنی اینکه به دیگری چنان نگاه کنیم گویی بخشی از ما است.آرمان تفکر انتقادی هم این دو ارزش است. این دو ارزش چیزی جز همان قاعده طلایی نیستند که تصریح می کند کاری را که برای خود نمی پسندی برای دیگری هم مپسند. به یک معنا اخلاق تفکر انتقادی چیزی جز همان اخلاق عامی که مبتنی بر تفکر انتقادی است قلمداد نمی شود.

هیچ نظری موجود نیست: