( این مقاله در روزنامه شرق، مورخه 3 مرداد 1389 به چاپ رسیده است)
تاريخ انديشه يونان مملو است از مسائل سياسي، اخلاقي، خانوادگي، مذهبي و... . در اين ميان شايد تريلوژي اورستيا يك از آثار جامعالاطرافي باشد كه به برخي از مسائل مهم پرداخته و عمق سرشت تراژيك و مسئولانة بشر را به نمايش گذاشته است. شبح انتقام، خونخواهي و خشونت در دو اثر اول اين تريلوژي به شدت احساس ميشود. اما در سومين اثر از اين تريلوژي، ائومنيدس، مفهومي ديگر در كنار اين مفاهيم سخت و درشت جلوهنمايي ميكند؛ مفهومي به نام تبرئه. تريلوژي اورستيا با بازگشت آگاممنون، پادشاه آرگوس، از جنگ تروا آغاز ميشود. همسر آگاممنون، كلوتايمنسترا، به خونخواهي دخترش و با دسيسهچيني ايگيستوس، معشوقش و البته پسر عموي آگاممنون، پادشاه آرگوس را به قتل ميرساند. اورستس، پسر آگاممنون و كلوتايمنسترا، كه از تبعيد بازگشته اين بار براي خونخواهي پدر، مادر را به قتل ميرساند. اين وقايع سراسر خشونت و وحشت در جاي جاي دو اثر اول از اين تريلوژي، يعني آگاممنون و خوئفوروئه، موج ميزند. اما برخلاف اين دو اثر، كتاب سوم لحن و تم ديگري دارد. حال كه اورستس مادرش را به قتل رسانده، الهگان انتقام كه در واقع نفوس خشمگين مقتولان بودهاند به دنبال او ميافتند و روح و روان او را آزار ميدهند. در اين ميان اورستس به آپولو پناه ميبرد. فضاي ياس و ترس در اثر سوم موج ميزند. حتي گروه همسرايان هم كه ترغيبكننده اورستس بود ديگر آن لحن گذشته را ندارد و نگران از اينكه مبادا سيكل انتقام اين بار گريبان اورستس را بگيرد.
اما در ميان اين فضاي تيره و وحشتزا، آنچه كه به نظر از اهميت بسزايي برخوردار است، نزاع ميان نسل كهن و نوين خدايان است. نزاعي كه در واقع ميان اراده الهگان انتقام و اراده آپولو در ميگيرد. شكافي كه ميان اين دو دسته در اثر سوم تريلوژي ديده ميشود نسبت به دو اثر قبلي پررنگتر است. در حالي كه الهگان انتقام مظهر قوانين بدوي و خونخواهي هستند اما آپولو ( كه البته خود نيز مشوق اصلي اورستس بود) به پايان اين سيكل قتل و خونريزي ميانديشد. در واقع آيسخولوس با طرح اين دو ديدگاه قصد دارد تا نقدي بر اين سيكل داشته باشد. لازم به ذكر است كه اين نمايشنامهنويس در دوران خودش بيش از هر چيز ديگري از انديشههاي مذهبي الهام ميگرفت و به مسئله تاثير قدرت لايزال و گاه سهمگين خدايان در سرنوشت انسان ميپرداخت. وي مراسم مذهبي و سنتي را كه براي آلام ديونوسوس برگزار ميشد به يك فرم ادبي تبديل كرد تا بتواند جنبههاي اجتماعي و سياسي يونان را با نگاهي انتقادي بيان كند. از اين رو ذكر اين دو دسته خدايان و بسط آن در ائومنيدس در واقع نقدي بر شرايط اجتماعي زمان خودش است. در ائومنيدس ميبينيم كه آتنا پس از ديدن نزاعها، محاكمهاي براي اورستس به پا ميكند. در اين محاكمه، الهگان انتقام و آپولو به مشاجره عليه يكديگر ميپردازند. اما آنچه كه از دل اين محاكمه بيرون ميآيد و اهميت بسياري دارد، رويكرد جديد در قتل و خونريزي است. رويكردي كه در آن مخالفان و موافقان قبل از آنكه قصاصي انجام شود به گفتگو مينشينند و سعي ميكنند ديگري را مجاب كنند. در اين نزاع آپولو مظهر نظم و تمدن نويني است كه در مقابل نظم بدوي الهگان انتقام قرار دارد. الهگاني كه تشنه خوناند. سرانجام وقتي آتنا حكم به تبرئه اورستس ميدهد گويي آتن وارد مرحله نويني از تمدن ميشود. مرحله اي كه در آن سيكل خونريزي به پايان ميرسد و ديگر ميتوان جلوي خشونت را گرفت. نكتهاي كه آيسخولوس بر آن تاكيد ميكند در واقع همين مسئله است كه بشر براي دستيابي به تمدني والا و مترقي بايد از قوانين بدوي مثل خونخواهي مدام و خشونت دست كشد. اينكه در اين تريلوژي دقيقا نميتوان مرز ميان حق و باطل را تميز داد ريشه در همين تفكر اعتدال دارد. هر كس حقي براي زندگي دارد و كسي را نميتوان درخور مرگ دانست. از كاراكتري مثل آگاممنون گرفته تا كلوتايمنسترا همه قرباني همين بيعدالتي و قساوت زمانه شدهاند.
مضاف بر اين، بايد به اين نكته توجه كرد كه اورستس در دوران جواني دست به قتل مادر ميزند و سپس دوران صعب فرار از دست الهگان و بعد جريان محاكمه را از سر ميگذراند. سير اين دوران خود ميتواند استعارهاي باشد براي استحاله جامعه يونان. جامعهاي كه از جواني به بلوغ فكري ميرسد و از قانون خونخواهي به تبرئه.
رابرت فيگلز، مترجم آثار كلاسيك يونان، معتقد است كه پيروزي يونانيان در برابر ايرانيان در زمان خشايارشاه (479 ق.م) در واقع پيروزي «حق بر قدرت، دليري بر ترس، آزادگي بر بردگي و اعتدال بر نخوت بود». ظهور و تفوق اين مفاهيم دوران جديدي را براي يونانيان به ارمغان آورد. دوراني پراميد و اعتدال كه از دل سبعيت جنگها و خدايان گذشته برخاسته بود.
اما در ميان اين فضاي تيره و وحشتزا، آنچه كه به نظر از اهميت بسزايي برخوردار است، نزاع ميان نسل كهن و نوين خدايان است. نزاعي كه در واقع ميان اراده الهگان انتقام و اراده آپولو در ميگيرد. شكافي كه ميان اين دو دسته در اثر سوم تريلوژي ديده ميشود نسبت به دو اثر قبلي پررنگتر است. در حالي كه الهگان انتقام مظهر قوانين بدوي و خونخواهي هستند اما آپولو ( كه البته خود نيز مشوق اصلي اورستس بود) به پايان اين سيكل قتل و خونريزي ميانديشد. در واقع آيسخولوس با طرح اين دو ديدگاه قصد دارد تا نقدي بر اين سيكل داشته باشد. لازم به ذكر است كه اين نمايشنامهنويس در دوران خودش بيش از هر چيز ديگري از انديشههاي مذهبي الهام ميگرفت و به مسئله تاثير قدرت لايزال و گاه سهمگين خدايان در سرنوشت انسان ميپرداخت. وي مراسم مذهبي و سنتي را كه براي آلام ديونوسوس برگزار ميشد به يك فرم ادبي تبديل كرد تا بتواند جنبههاي اجتماعي و سياسي يونان را با نگاهي انتقادي بيان كند. از اين رو ذكر اين دو دسته خدايان و بسط آن در ائومنيدس در واقع نقدي بر شرايط اجتماعي زمان خودش است. در ائومنيدس ميبينيم كه آتنا پس از ديدن نزاعها، محاكمهاي براي اورستس به پا ميكند. در اين محاكمه، الهگان انتقام و آپولو به مشاجره عليه يكديگر ميپردازند. اما آنچه كه از دل اين محاكمه بيرون ميآيد و اهميت بسياري دارد، رويكرد جديد در قتل و خونريزي است. رويكردي كه در آن مخالفان و موافقان قبل از آنكه قصاصي انجام شود به گفتگو مينشينند و سعي ميكنند ديگري را مجاب كنند. در اين نزاع آپولو مظهر نظم و تمدن نويني است كه در مقابل نظم بدوي الهگان انتقام قرار دارد. الهگاني كه تشنه خوناند. سرانجام وقتي آتنا حكم به تبرئه اورستس ميدهد گويي آتن وارد مرحله نويني از تمدن ميشود. مرحله اي كه در آن سيكل خونريزي به پايان ميرسد و ديگر ميتوان جلوي خشونت را گرفت. نكتهاي كه آيسخولوس بر آن تاكيد ميكند در واقع همين مسئله است كه بشر براي دستيابي به تمدني والا و مترقي بايد از قوانين بدوي مثل خونخواهي مدام و خشونت دست كشد. اينكه در اين تريلوژي دقيقا نميتوان مرز ميان حق و باطل را تميز داد ريشه در همين تفكر اعتدال دارد. هر كس حقي براي زندگي دارد و كسي را نميتوان درخور مرگ دانست. از كاراكتري مثل آگاممنون گرفته تا كلوتايمنسترا همه قرباني همين بيعدالتي و قساوت زمانه شدهاند.
مضاف بر اين، بايد به اين نكته توجه كرد كه اورستس در دوران جواني دست به قتل مادر ميزند و سپس دوران صعب فرار از دست الهگان و بعد جريان محاكمه را از سر ميگذراند. سير اين دوران خود ميتواند استعارهاي باشد براي استحاله جامعه يونان. جامعهاي كه از جواني به بلوغ فكري ميرسد و از قانون خونخواهي به تبرئه.
رابرت فيگلز، مترجم آثار كلاسيك يونان، معتقد است كه پيروزي يونانيان در برابر ايرانيان در زمان خشايارشاه (479 ق.م) در واقع پيروزي «حق بر قدرت، دليري بر ترس، آزادگي بر بردگي و اعتدال بر نخوت بود». ظهور و تفوق اين مفاهيم دوران جديدي را براي يونانيان به ارمغان آورد. دوراني پراميد و اعتدال كه از دل سبعيت جنگها و خدايان گذشته برخاسته بود.
۹ نظر:
فکر کنم یک ربطی به فیلم زیر هشت داره؟
مقاله خوب و دقیق بود اما نباید تیشه به ریشه خودمان بزنیم.
فوق العاده تامل برانگیز و البته زیبا. نقد ایرانیت به ظرافت بیان شده بود.
مفهوم انتقام در تاریخ مفهوم مهمی است اما این که نباید به فکر انتقام بود و اصلا بخشش تا کجا برای بشر قابل معنا است خود جای بحث دارد.
offensive to iranians. Be careful.
واقعا ادبیات و فلسفه یک ملت تا چه حد برای رشد مفاهیم سیاسی و اخلاقی مهم است. و زمینه را برای بروز مناسبات جدید همین ها به وجود می آورند.
اسن مقاله در فضای خون خواهی دیروز فونکسیون دارد نه در فضای قانون امروز!
مقاله جدیدت را در تهران امروز دیدم. سرگرم کننده بود و البته مطالب قابل توجهی داشت.
نباید همه چیز را به طور مطلق نگریست. در هر دورهای ضعف ها و برتری هایی وجود داشته.
ارسال یک نظر